• وبلاگ : « معراجيان از شط خون معراج كردند ... »
  • يادداشت : راز نهفته
  • نظرات : 3 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ربنـــــــا

    ، گشتم پا برهنه ،‌تمام نخلستانهاي بي كسي را گشتم ، تا اينكه دل گفت:‌ گشتم نبود نگرد نيست . خميده قامت و شكسته دل نشستم، زير هر نخل آوايي شنيدم، از روزن هر چاه ندايي برخاست كه: « نه هر كه چهره بر افروخت دلبري داند »

    به چه خيره شدي؟

    يتيمي ديدن دارد؟

    بگذار و بگذر .

    كدامين نوشدارو مرا از يتيمي مي رهاند؟